داستانهایی از"کلام وحی"

داستانهایی از"کلام وحی"

 

داستانهایی از"کلام وحی"
قسمت اول
محمد کريم اميري
 
مقدمه:
بخش مهمي از آيات قرآن کريم مربوط به سر گذشت گذشتگان وشرح حال پيامبران عاليقدر پيشين است، هدف از نقل داستان پيشينيان سرگرمي وداستانسرايي ياآگاهي ازتاريخ نيست بلکه هدف قرآن کريم دربيان کردن اين داستان ها هدايت وراهنمايي مردم وتربيت جوامع بشري وعبرت گرفتن آيندگان ازسرنوشت گذشتگان است.
قرآنکريم در آيات متعددي تصريح فرموده است که ما داستان گذشته را بازگو مي­کنيم
تامردم بينديشند وعقل خود رابه کاراندازندوازماجراهايي که برگذشتگان پيش آمده است پند بگيرند؛ يکي از آموزنده ترين اين داستانها داستان حضرت نوح (ع)است که خلاصه از آن در زير بيان مي گردد:
داستان حضرت نوح (ع)
نوح در جامعه ای زندگي مي كرد که دلها در آن سياه و بين مردمان فساد و بت پرستيظلم و ستم رايج بود. در چنين اوضاعي بود که خداوند به نوح فرمان داد تا مردم را به راه راست هدايت کند. نوح زباني فصيح، منطقي قوي و بياني گرم داشت وبسيار صبور و شکيبا بود و به فرمان خداوند به دعوت و ارشاد مردم مي پرداخت.
حضرت نوح مردمان را از پرستش بت ها بر حذر مي داشت و مي گفت:(( اي قوم من تنها الله را بپرستيد چرا غير او را به پرستش مي گيريد؟ اگر ايمان نياوريد من از شکنجه ي شما در روزي سخت هراسانم))
او همواره به دعوت خود ادامه مي داد و در اين راه با اميدواري و تحمل بسيار با سختي ها و ناملايمات روبه رو مي شد و از فصاحت و بلاغت خود در اين راه پر مشقت استفاده مي کرد. در اين ميان برخي از مسکينان و مستضعفان رفته رفته به سخنان او علاقه مند شدند و دعوت او را پذيرفتند. اما دنيا پرستاني که اکثريت آنان را ثروتمندان تشکيل مي داد سخنان توحيدي نوح را خطري براي منافع خود مي ديدند، با او به دشمني پرداختند، در برابر دعوت او مقاومت کردند و گفتند: ((ما تو را جز بشري مانند خود نمي بينيم و غير از پست ترين آدمها کسي ديگر به تو ايمان نياورده تو و پيروانت هيچ برتري بر ما نداريد و شما مشتي دروغگو هستيد.))
ولي با تمام اين شرايط نوح همچنان بر دعوت خود پا فشاري مي کرد و در برابر مقاومت آنان ايستادگي مي نمود. نوح براي گذران زندگي نجاري مي کرد، با اين حال از هر فرصتي استفاده مي کرد تا سخنان خود را به گوش همگان برساند از اين رو حتي در گذرگاهها و معابر نيز به تبليغ مي پرداخت:
((اي مردم من که براي ابلاغ رسالت خود از شما مزدي نمي خواهم مزد مرا تنها خداوند مي دهد. همچنين من نمي گويم فرشته هستم که شما مي گوييد: تو جز بشري مانند ما نيستي.ادعاي علم غيب نکردم تا مرا تکذيب کنيد. من تنها شما را به ايمان آوردن به خداوند يکتا و انجام نيکي دعوت مي کنم. پس چرا ايمان نمي آوريد؟
چرا بر ناداني خود اسرار مي ورزيد؟ ))
مشرکين قوم نوح گستاخانه جواب مي دادند:(( اگر راست مي گويي که خواهان رستگاري وهدايت ما هستي اين پيروان پست و فقير را از کنار خودت دور کن تا ما به تو ايمان بياوريم. ))
حضرت نوح مي فرمود :(( آيا از من مي خواهيد که يارانم را ترک کنم ولي من کسي نيستم که اين مومنان را از خود برانم. ))
نوح سالها با تحمل همه مصائب و تمسخرها و آزارها به تبليغ پرداخت تا اين که سرانجام آن مردم گمراه اميد نوح را به نااميدي تبديل کردند و نوح را بر سر راهي بدون بازگشت قرار دادند و گفتند: (( اي نوح ديگر بس کن. و از گفتن سخنان تکراري خود با ما دست بردار مگر نمي گويي که اگر ما ايمان نياورديم دچار عذاب الهي مي شويم اکنون، آن عذاب الهي کجاست كه بر ما وعده داده بودي؟))
وقتي مشركين، بي شرمي را به اينجا رساندند و نوح را با آن همه شكيبايي از خود نااميد كردند سر انجام نوح، قومخود را نفرين كرد: «پروردگارا، از اين كافران يك قصر هم بر زمين مگذار».
و بدين گونه شد كه خداوند فرمان داد تا نوح به كمك ياران خود كشتي بسازد. نوح نقطة را در خشكي و دور از دريا انتخاب كرد و از تنه درختان و با ابزار و وسايل ابتدايي خود، ساختن كشتي را آغاز كرد. از همان ابتدا تمسخرها و ريشخندها شروع شده هر روز دستة از كافران مي آمدند و او و يارانش را مسخره مي كردند و مي گفتند: «اي نوح، بهتر نبود فكر يك دريا هم در همين نزديكي ها مي كردي؟ آخر كدام ديوانه در خشكي و دور از دريا يك كشتي به اين بزرگي مي­سازد؟ شايد گاوهايي كرايه كردة كه اين كشتي را به دريا خواهند برد، شايد هم دريا را به اينجا خواهي آورد.»
حتي فرزند نوح هم با كافران هم صدا بود و پدر را مسخره مي كرد اما نوح در برابر اين تمسخرها، صبور بود و به كار خود ادامه مي داد.
سرانجام، كار ساختن كشتي بزرگ به پايان آمد و از جانب خداوند به نوح فرمان رسيد كه: اي نوح با خانواده خود و همه مؤمنان به كشتي درآي و از هر حيوان يك جفت (نر و ماده) با خود ببر، كه لحظه عذاب ما رسيده است.»
در ابتدا از تنوري در خانه يكي از مؤمنان آب جوشيد و همه مؤمنان به فرمان نوح به كشتي سوار شدند، آنگاه هوا تيره و تار شد و طوفاني سهمگين و ترسناك برخاست و باراني سيل­آسا بارش گرفت و آب بر سطح زمين جريان يافت و كم كم بالا آمد و كشتي اندك اندك تكان خورد...
وحشت همه را گرفته بود، هر كس سراسيمه به سويي مي گريخت. كم كم موج ها زياد شدند.
نوح كه از كشتي نگاه مي كرد و تسبيح خدا مي گفت، فرزندش را ديد كه از ترس امواج به بلندي ها فرار مي كند، گفت: «پسرم، بيا به داخل كشتي». فرزند مغرور و گمراه نوح جواب داد: «مرا به كشتي تو نيازي نيست، بر قله كوه مي روم تا از غرق شدن نجات پيدا كنم.»
اما در همان هنگام امواج بالاتر آمد و آب، كشتي را بر سر گرفت و همه چيز به غير از كشتي زير آب رفت.
فرداي آن روز، هنگامي كه سرنشينان كشتي، از خواب برخاستند مشاهده كردند كه طوفان فرو نشسته و كشتي در زير آفتاب زرين، بر امواج آرام غوطه مي خورد و آهسته آهسته با نوازش نسيم پيش مي رود. مدتي بعد آب ها در دل زمين فرو رفتند و كشتي سالم، همراه سرنشينان خود بر سر كوهي نشست.
نوح و ديگر ياران او، دوباره قدم به خاك نهادند. حيوانات غير اهلي در بيابان رها شدند و همگان زندگي تازة اي را بر روي زمين آغاز كردند.
«همانا فرستاديم نوح را به سوي قومش كه بترسان قومت را پيش از آنكه عذابي دردناك بر آنها نازل شود»
منابع:
-----------------------
سورة تحريم آيه 10
سورة نوح آيات 1ـ5ـ13ـ26
سورة هود آيه 25 تا 50
سورة قمر آيه 11
سوره نوح آيه 1
 

 

کانال مهدوی و مذهبی

Get our toolbar!
کمپین وبلاگ نویسی امام علی النقی (علیه السلام)‍‍‍
مولامهدی گل یاس


:: موضوعات مرتبط: فرهنگی , ,
:: برچسب‌ها: "داستانهایی از"کلام وحی"" ,
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
نویسنده : حقیقت
تاریخ :
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: